رمان شیطنت های انـه از سین.الف
نام رمان :رمان شیطنت های انـه
به قلم : سین با ام دی اف سین.الف
حجم رمان : ۷.۲۱ مگابایت پی دی اف ,۱.۴۷ مگابایت نسخه ی اندروید , ۱.۳۳ مگابایت نسخه ی جاوا , ۵۸۴ کیلو بایت نسخه ی epub
خلاصه ی از داستان رمان:
داستان درباره ی سه بـه اسم بــاران ، سین با ام دی اف نفــس و متیــنا، سه که تا دوست صمـیمـی مثل کـه دوتــاشون اونقدر شیطون و لجبازن کـه مـیــتونن روی اعصــاب همـه راه برن اما یـــکی دیگه خیلی اروم تر و البته مـهــربون تر از اون دوتا هستـــش.. سین با ام دی اف خــبر قبــولی توی دانشگاه تهــران مسیــر زندگیشون رو عوض مـیــکنـه کـه توی همـیــن مسیر اتفاقای جــالب و شیرین ، گاهی هم تلــخ و غمگــین مـیــوفته کـه مـیتــونـه زنــدگی یـه دخــتر ۱۹ ساله رو تحت تاثیر قــرار بده.
:فرمت رمان:pdf,apk,java,epub
:دانلود رمان شیطنت های انـه از سین.الف با فرمت pdf
:دانلود رمان شیطنت های انـه از سین.الف با فرمت apk
:دانلود رمان شیطنت های انـه از سین.الف با فرمت java
:دانلود رمان شیطنت های انـه از سین.الف با فرمت jad
:دانلود رمان شیطنت های انـه از سین.الف با فرمت java (پرنیـان)
:دانلود رمان شیطنت های انـه از سین.الف با فرمت epub
صفحه ی اول رمان:
ای زهــرمار… کــوفت اه …. سین با ام دی اف بــاید صدای زنــگ هشدار گوشیم رو عوض کنم..این جوری دیوونم مـیکنـه …کل کوچه رو بیدار مـیکنـه.صدای نکــرشو قطع کردمو خمـیــازه ای طولانـــــی کشیـــدم ساعــت۹:۳۰ صبــح بود.. چه سال نحسی بود خارجیــا ۱۸ سالگیشون بهــترین سال عمرشونـه ولی واسه مــا… اه اه اه کلی استرس کنکور و انتخاب دانشگاه واز این جور چرت و پرتـــا این سالو بکــوب نشستم و خ و ندم این سال برام تمام تفریحات ..عیــد ها و مسافرت ها. عروسی ها حــروم شده بود مـیشستم و فقط مـیخ و ندم عین خرخ و ن ها(الان فک نکنینا من از اون عینک ته استکانی ها جلو چش) اخرشــم کنکورو دادم تموم شد ولی استرس رتبه و دانشگاه تموم نشد…اما خداروشکررتبه ام خوب بود ولی نمـیدونستم مـیرم داشگاه تهران یـا نـه از تخــت بلند شدم اروم اروم با چشم های نیمـه باز راه افتادم سمـت دستشویی از اینـه خودمو نگــاه کردم
_ هــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــه (استغفـــرلا)
چه صورتی وای چشمای پــف کرده و خواب الود از خودم بدم اومد سریع دست و صورتمو شستمو اومدم بیرون ..رفتم سمت کمــــد عزیــــــــزم.. یـه مــانتوی سرمـه ای خوشــرنگمو کـه با متینا و نفس خریده بودم و پوشیدم با شلوار جین سرمـه ای تیره ی تنـــگ(جلل خالق)با شال همرنگش.. ارایش ملیحی هم کردم یـه نگــاه کلی بـه خودم کردم والا هلو شده بودم …پوستم گندم گون بود بـه چشمای قهوه ای سوخته کـه مـیشد گفت مشکیـه دماغم نـه کوچیک بود نـه گنده.. موهامم قهوه ای کـه از شونـه ام یـه کوچولو پایین تر بود… مژه هام هم خیلی بلند بودن ..قدم هم بلند بود خوش هیکــلم بودم
داشتم از خ و نـه مـیرفتم بیرون کـه دیدم خ و نواده ی گرامـی سر مـیز صبحونـه کوفت مـیکنن با دیدن اون مـیزی کـه مامـیم چیده بود شکمم اظهــار وجود کردو صدای همـیشگیشو درون اورد(باشـه دیگه تو ام ابرومو بردی والا) تصمـیم گرفتم یـه چیزی بخورم وگرنـه با شوکی کـه امروز قرار بود وارد بشـه ممکن بود ضعف کنمو فشارم بیوفته امروز قرار بود دانشگاه هایی کـه پذیرفته شدیمو اعلام کنن رفتم نشستم کنارشون بابـام داشت تکیــن کـه داداش بزرگم بود و نصیحت مـیکرد… تکین مثله خودم بود ولی موهاش قهوه ای مایل بـه طلایی با چشمای قهوهای روشن اونم مژه هاش فوق العاده بلند بودن همـیشـه بهش مـیگفتم تو بزرگ بشی کش مـیشی.
بدون سلام و احوال پرسی و صبح بخیر گفتم: بیخی بابا جونیم این تکین ادم بشو نیس هرچقدرم بگی اثر نداره بابام نگاهی با محبت کردو گفت: بلاخره کـه باس بشـه … حالا اینارو بیخیـال وقتی خبر دار شدین اولین کاری کـه مـیکنی بـه ما زنگ مـیزنی باشـه؟؟ اهی از ته دل کشیدمو گفتــم:باشـه حالا اگه نمردم مامـیــم گفت: این چه حرفیـه بابات راس مـیگه حتما بـه ما زنگ بزن وگرنـه خیلی نگران مـیشیم
رمان شیطنت های انـه
منبع:http://www.forum.98ia.com/
[رمان شیطنت های انـه از سین.الف با فرمت pdf,java,epub,apk سین با ام دی اف]
نویسنده و منبع: siavash | تاریخ انتشار: Sat, 21 Jul 2018 21:51:00 +0000