پروفایل اشتراکی romansara

دانلود رمان سیبل جلد دوم تیری در مسیر جلد دوم تیری درون مسیر - romansara.org | رمان تیری درون مسیر از سعیده نعیمـی به منظور دانلود با فرمت pdf ... | رمان ان دی ای از سحرنورباقری به منظور دانلود با فرمت pdf,java ... | رمان آن تابستان از ماندا معینی با فرمت pdf,java,epub,apk | رمان شیطنت های انـه از سین.الف با فرمت pdf,java,epub,apk | رمان جایی نرو از معصومـه آبی به منظور دانلود با فرمت های pdf ... | رمان اگر چه اجبار بود از الهام . ح با فرمت pdf,apk,java,epub | رمان جایی نرو از معصومـه آبی به منظور دانلود با فرمت های pdf ... | رمان جایی نرو از معصومـه آبی به منظور دانلود با فرمت های pdf ... | رمان جایی نرو از معصومـه آبی به منظور دانلود با فرمت های pdf ... |

دانلود رمان سیبل جلد دوم تیری در مسیر

جلد دوم تیری درون مسیر - romansara.org

تمامـی حقوق مطالب به منظور رمانسرا محفوظ هست و هرگونـه کپی برداری تحت هر عنوانی ممنوع و پیگرد قانونی دارد! طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایـانـه ای کپی برداری از قالب و محتوای سایت پیگرد قانونی خواهد داشت.

. دانلود رمان سیبل جلد دوم تیری در مسیر . دانلود رمان سیبل جلد دوم تیری در مسیر : دانلود رمان سیبل جلد دوم تیری در مسیر ، دانلود رمان سیبل جلد دوم تیری در مسیر




[جلد دوم تیری درون مسیر - romansara.org دانلود رمان سیبل جلد دوم تیری در مسیر]

نویسنده و منبع: siavash | تاریخ انتشار: Sat, 07 Jul 2018 16:17:00 +0000



دانلود رمان سیبل جلد دوم تیری در مسیر

رمان تیری درون مسیر از سعیده نعیمـی به منظور دانلود با فرمت pdf ...

رمان تیری درون مسیر از سعیده نعیمـی

رمان تیری درون مسیر از سعیده نعیمـی

نام رمان : دانلود رمان سیبل جلد دوم تیری در مسیر رمان تیری درون مسیر

به قلم : سعیده نعیمـی

امتیـاز : ۴ از ۵

تعداد صفحات : ۵۰۸

حجم رمان : ۶.۰۴ مگابایت پی دی اف , ۰.۹۸ مگابایت نسخه ی اندروید , ۴۲۰ کیلو بایت نسخه ی epub

خلاصه ای از داستان رمان:
داستان از جایی آغاز مـیشود کـه ی بـه نام ترمـه قصد دزدی از فردی بـه نام مـهرداد سنایی را دارد.
این دزدی با هدف طرح ریزی شده و در ادامـه پرده از رازهایی درون زندگی آنـها برداشته مـیشود.


فرمت رمان:pdf,apk,epub

دانلود رمان تیری درون مسیر از سعیده نعیمـی با فرمت pdf
دانلود رمان تیری درون مسیر از سعیده نعیمـی با فرمت apk
دانلود رمان تیری درون مسیر از سعیده نعیمـی با فرمت epub
دانلود رمان تیری درون مسیر از سعیده نعیمـی با فرمت java

صفحه ی اول رمان:

زیپ کاپشنمو باز کردم و مقنعمو داخلش زدم.دوباره زیپو بالا کشیدم .
نیم ساعتی مـیشد کـه با فاصله از مجتمع تجاری قدم رو مـیرفتم .
کم کم داشت حوصلم سر مـیرفت.نکنـه اشتباه اومده باشم؟
به موبایلم نگاه کردم ولی آدرس کـه همـینـه .
پسری از کنارم رد شد ،وقتی فهمـید اونجا دارم الکی قدم مـی ،
ایستاد :-عزیزم قالت گذاشتن؟ مـیخواهی عوضش باهم بریم صفا؟
قیـافه بدی نداشت بهش هم نمـیومد کـه اهل این حرفها و برنامـه ها باشـه.
لحن حرف زدنش هم خبر از مسخره مـیداد.
انگار اونم حوصلش سر رفته بود و مـیخواست سربه سری بذاره .
اگه جوابشو نمـیدادم پی کارش مـیرفت؛
اما منم بدم نمـیومد یـه کمـی اذیت کنمو سرم گرم بشـه.
کولمو بلند کردم و به حالت تهدید ،سمتش گرفتم:-برو گمشو که تا نزدم قیـافتو بی ریخت کنم.
لبخند کجی روی صورتش نشست :-اِ وا . دانلود رمان سیبل جلد دوم تیری در مسیر کـه نباید خشن باشـه .
قبل از اینکه جوابی بدم دستی تو هوا تکون دادو رفت.
اشتباه کردم؛ انگار وقت مناسبی براش نبودو عجله داشت.
کولمو پایین آوردم حیف شد کـه رفت .
به دیوار تکیـه زدم.ماشین کمری سفیدرنگی از راه رسید.
مرد شیک پوشی کـه از ماشین پیـاده شد رو زیر نظر گرفتم.قفل ماشین رو زد.
کیف پول و موبایلشو داخل بارونی مشکیش کـه تا زانوش مـیرسید، دانلود رمان سیبل جلد دوم تیری در مسیر انداخت.

رمان تیری درون مسیر از سعیده نعیمـی

. دانلود رمان سیبل جلد دوم تیری در مسیر




[رمان تیری درون مسیر از سعیده نعیمـی به منظور دانلود با فرمت pdf ... دانلود رمان سیبل جلد دوم تیری در مسیر]

نویسنده و منبع: siavash | تاریخ انتشار: Fri, 13 Jul 2018 09:00:00 +0000



دانلود پی دی اف رمان صحرا و مهرداد

رمان ان دی ای از سحرنورباقری به منظور دانلود با فرمت pdf,java ...

رمان ان دی ای از سحرنورباقری

رمان ان دی ای از سحرنورباقری

نام رمان : دانلود پی دی اف رمان صحرا و مهرداد رمان ان دی ای (جلد دوم رمان محله ی ممنوعه)

به قلم : سحرنورباقری

حجم رمان : ۴.۹۱ مگابایت پی دی اف , ۱.۱۲ مگابایت نسخه ی اندروید , ۱.۱۴ مگابایت نسخه ی جاوا , ۲۲۵ کیلو بایت نسخه ی epub

خلاصه ای از داستان رمان:
مرگ ناگهانی حسام همـه رو شوکه کرده. دانلود پی دی اف رمان صحرا و مهرداد سیـاوش، دانلود پی دی اف رمان صحرا و مهرداد فرید و علی کـه به این مرگ مشکوکن؛

دنبال دلیلاصلی این اتفاق مـی گردن.

پدرام، پسر مرموزی کـه ادعا مـی کنـه دوست حسام بوده، دنبالشون راه مـیوفته

تا اونا رو از خطر دور نگه داره. دانلود پی دی اف رمان صحرا و مهرداد اما چرا؟ جوابش فقط سه کلمـه است؛

پدرام همون حسامـه.


فرمت رمان:pdf,apk,java,epub

دانلود رمان ان دی ای از سحرنورباقری با فرمت pdf به منظور کامپیوتر و لپتاپ

دانلود رمان ان دی ای از سحرنورباقری با فرمت apk  به منظور گوشی های اندرویدی

دانلود رمان ان دی ای از سحرنورباقری با فرمت java به منظور گوشی های سازگار با جاوا

دانلود رمان ان دی ای از سحرنورباقری با فرمت jad

دانلود رمان ان دی ای از سحرنورباقری با فرمت java (پرنیـان)

دانلود رمان ان دی ای از سحرنورباقری با فرمت epub به منظور آیفون ها,آیپد و کتابخوان ها

صفحه ی اول رمان:

همـه جا تاریک بود… یـه سیـاهی عمـیق و خالص… حس عجیبی بود…

مثل تو فضا معلق بودن… مثل پ از یـه هواپیما از یـه ارتفاع زیـاد…

دستمو، پامو، صورتمو، بدنمو، هیچی رو حس نمـی کردم..

چشممو حس نمـی کردم اما مـی دیدم…

قبل از معلق شدن، تاریکی کـه همـه جا رو گرفت،

حس کردم و بعد تمام احساساتم، حواس پنجگانـه و غ*ر*ی*ز*ه ام از بین رفت…

زمان معنی نداشت… مـی شد گفت یـه ثانیـه س کـه این احساس رو دارم و معلقم و مـی شد گفت هزاران ساله کـه تو این وضعیتم…

من بودم و من… شناور درون تاریکی… بدون هیچ جسم و احساسی…

هیچی معنی نداشت و برام افکار قبل از این اتفاق، خنده دار بود…

زندگیم از جلوم مـی گذشت و من همـه رو حس مـی کردم…

انگار کـه همون لحظه اتفاق افتاده… لحظه ی تولدم… پرستاری کـه بغلم کرد

و با لحن شادی گفت پسره… دستای گرمـی کـه رو سرم نشست و صدای مادری کـه مـی گفت سالمـه؟

پتویی کـه دورم پیچیده شد…

صدای بوق بوق دستگاه های اتاق عمل… دست بزرگی کـه حمایت گرانـه دستمو فشرد و صدایی کـه با بغض بود

: بـه زندگی خوش اومدی حسام… ب*و*س*ه ی شیرینی کـه رو نصف صورتم نشست

و صدای قدم های محکم پدری کـه داشت دور مـی شد…

نگاه های پر تنفر مرد جوونی کـه حتی یک بار دستمو نگرفت…

پسر کوچیک کنجکاوی کـه با لبخند کنارم نشست…

لحظه های پر از حضور مادر و خالی از حضور پدر…

کوچیکی کـه این بار من با تعجب نگاش مـی کردم…

دستای کوچیک و ظریفی کـه م بود و تو دستم گم مـی شد…

مدرسه رفتن های دوتایی با برادر بزرگم…

پسر شیطونی کـه روز اول مدرسه کنارم نشست و گفت

: من سیـاوشم. اسم تو چیـه؟…

صدای بلند معلم ها…

تنفر مردی کـه هر لحظه بیشتر مـی شد…

گربه ی بزرگ و سیـاهی کـه همـیشـه جلوی پنجره اتاقم مـی نشست… چشمای براقش کـه تو تاریکی مـی درخشید…

احساس حضور هر شبه ی آدمـی تو تاریکی اتاقم…

رمان ان دی ای از سحرنورباقری




[رمان ان دی ای از سحرنورباقری به منظور دانلود با فرمت pdf,java ... دانلود پی دی اف رمان صحرا و مهرداد]

نویسنده و منبع: siavash | تاریخ انتشار: Tue, 17 Jul 2018 17:02:00 +0000



رمان تابستان

رمان آن تابستان از ماندا معینی با فرمت pdf,java,epub,apk

رمان آن تابستان از ماندا معینی

رمان آن تابستان از ماندا معینی

نام رمان : رمان تابستان رمان آن تابستان

به قلم : ماندا معینی

حجم رمان :۴.۴۹ مگابایت پی دی اف , ۱.۳۳ مگابایت نسخه ی اندروید , ۱.۱۵ مگابایت نسخه ی جاوا , ۲۵۸ کیلو بایت نسخه ی epub

خلاصه ی از داستان رمان:
داستان درون مورد ی بـه اسم کیمـیاس کـه از یک خانواده ثروتمنده و در دوران نوجوانی عاشق پسر همسایـه شون مـیشـه اما درون طی جریـاناتی مـیره لندن .در اونجا ی بـه اسم مریم بـه عنوان پرستار مـیاد تو این خ و نـه بنا بـه خواسته مادربزرگ کیمـیا اونو تعقیب مـیکنـه و ….
*لینک های دانلود بـه درخواست نویسنده از روی سایت حذف شد

صفحه ی اول رمان:

تک و تنـها تو سالن نشسته بودم. رمان تابستان نشسته بوده و منتظر! اما چه سالنی بود! چه خ و نـه و زندگی ای! درست مثل این خ و نـه ‏ها کـه تو فیلم آ نشون مـیدن! یـه خ و نـه ی ویلایی دوبلکس! حیـاط حدود دو سه هزار متر! همـه جاش درخت و گل و باغچه ‏و چمن!‏
خ و نـه شون کـه دیگه هیچی! فکر کنم فقط دویست متر سالنش بود! سه دست مبلچیده بودن! چه فرش هایی! چه ‏تابلوهایی! از کنار سالن یـه سری پله ی شیشـه ای رفته بود بالا کـه یـه سالن کوچیک از بالا بود و مشرف بـه سالن پائین. رمان تابستان ‏چند که تا اتاقم اون طرفش بود. کنار پله هام یـه آ کوچیک بود! یـه آ کوچیک و خیلی قشنگ با درون نرده ای ‏برای دو طبقه خ و نـه! خیلی جالب بود! خ و نـه ما طبقه چهارم یـه ساختمون بود بدون آ! اون وقت اینجا یـه آ ‏گذاشته بودن کـه براشون یـه طبقه بالا رفتن سخت نباشـه! ‏
اون طرف سالن یـه آشپزخ و نـه بزرگ بود کـه از اینجا دید نداشت. یـه آشپزخ و نـه بزرگ کـه با یـه سکو از سالن جدا مـی شد و ‏در واقع ‏‎‘open’‎‏ بود. اما بالای سکو پنجره پنجره بود و از سالن بـه وسیله شیشـه جدا شده بود و یـه نوع پیچک م روش ‏کشیده بودن کـه واقعاً قشنگش کرده بود. دور که تا دور سالن م گلدون های خیلی قشنگ بود کـه چند نوع گیـاه آپارتمانی ‏توش کاشته بودن و منظره سالن رو خیلی رویـایی مـی کرد! یـه پاسیوام یـه گوشـه دیگه ش بود کـه از سنگ درستش کرده ‏بودن و آروم آروم از بالاش آب مـی ریخت پائین! مثل یـه چشمـه واقعی! خلاصه همـه چیز واقعاً قشنگ بود طوری کـه آدم ‏دلش مـی خواست کـه بشینـه و نگاه شون ه و لذت ببره!‏
حواسم بـه طرف دیگه سالن بود کـه صدای پا شنیدم. یـه مردی حدود پنجاه و خرده ساله ، رمان تابستان داشت مـی اومد طرفم. خیلی ‏خوش تیپ با کت و شلوار و کراوات. از جام بلند شدم و سلام کردم. با لبنخد جوابم رو داد و گفت :‏
‏-‏ شما مریم خانم هستید ، درسته؟
‏-‏ بله ، از طرف شرکت …‏
‏-‏ مـی دونم ، مـی دونم. دایی تون همـه چیز رو گفتن. تشریف بیـارید که تا با خانم آشناتون کنم. حتماً دایی تون درون ‏مورد وظایفی کـه اینجا بـه عهده تون هست باهاتون صحبت !‏
‏-‏ کم و بیش! البته من به منظور اولین باره کـه …‏
‏-‏ نگران نباشین! کار آنچنانی ای نیست. ظرف یکی دو روز کاملاً مسلط مـی شین. بفرمائین!‏
‏-‏ شما بفرمائین ، من دنبال تون مـی آیم.‏
‏-‏ تعارف نکنین.‏
‏« دوتایی از پله ها رفتیم بالا کـه گفت»‏
‏-‏ خانم نباید داروهاشون دیر بشـه ، همـه سر ساعت. درون ضمن نباید بـه هیچ عنوان عصبی بشن. به منظور قلبشون ‏خطرناکه!
-‏ مطمئن باشین کـه من تمام سعی …‏
‏-‏ مـی دونم! مـی دونم! فقط محض یـادآوری گفتم.‏
رمان آن تابستان از ماندا معینی




[رمان آن تابستان از ماندا معینی با فرمت pdf,java,epub,apk رمان تابستان]

نویسنده و منبع: siavash | تاریخ انتشار: Fri, 15 Jun 2018 01:20:00 +0000



سین با ام دی اف

رمان شیطنت های انـه از سین.الف با فرمت pdf,java,epub,apk

رمان شیطنت های انـه از سین.الف

  

نام رمان :رمان شیطنت های انـه

به قلم : سین با ام دی اف سین.الف

حجم رمان : ۷.۲۱ مگابایت پی دی اف ,۱.۴۷ مگابایت نسخه ی اندروید , ۱.۳۳ مگابایت نسخه ی جاوا , ۵۸۴ کیلو بایت نسخه ی epub

خلاصه ی از داستان رمان:

داستان درباره ی سه بـه اسم بــاران  ، سین با ام دی اف نفــس  و متیــنا، سه که تا دوست صمـیمـی مثل کـه دوتــاشون اونقدر شیطون و لجبازن کـه مـیــتونن روی اعصــاب همـه راه برن اما یـــکی دیگه خیلی اروم تر و البته مـهــربون تر از اون دوتا هستـــش.. سین با ام دی اف خــبر قبــولی توی دانشگاه تهــران مسیــر زندگیشون رو عوض مـیــکنـه کـه توی همـیــن مسیر اتفاقای جــالب و شیرین ، گاهی هم تلــخ و غمگــین مـیــوفته کـه مـیتــونـه زنــدگی یـه دخــتر ۱۹ ساله رو تحت تاثیر قــرار بده.


:فرمت رمان:pdf,apk,java,epub

:دانلود رمان شیطنت های انـه از سین.الف با فرمت pdf

:دانلود رمان شیطنت های انـه از سین.الف با فرمت apk

:دانلود رمان شیطنت های انـه از سین.الف با فرمت java

:دانلود رمان شیطنت های انـه از سین.الف با فرمت jad

:دانلود رمان شیطنت های انـه از سین.الف با فرمت java (پرنیـان)

:دانلود رمان شیطنت های انـه از سین.الف با فرمت epub

صفحه ی اول رمان:

ای زهــرمار… کــوفت اه …. سین با ام دی اف بــاید صدای زنــگ هشدار گوشیم رو عوض کنم..این جوری دیوونم مـیکنـه …کل کوچه رو بیدار مـیکنـه.صدای نکــرشو قطع کردمو خمـیــازه ای طولانـــــی کشیـــدم ساعــت۹:۳۰ صبــح بود.. چه سال نحسی بود خارجیــا ۱۸ سالگیشون بهــترین سال عمرشونـه ولی واسه مــا… اه اه اه کلی استرس کنکور و انتخاب دانشگاه واز این جور چرت و پرتـــا این سالو بکــوب نشستم و خ و ندم این سال برام تمام تفریحات ..عیــد ها و مسافرت ها. عروسی ها حــروم شده بود مـیشستم و فقط مـیخ و ندم عین خرخ و ن ها(الان فک نکنینا من از اون عینک ته استکانی ها جلو چش) اخرشــم کنکورو دادم تموم شد ولی استرس رتبه و دانشگاه تموم نشد…اما خداروشکررتبه ام خوب بود ولی نمـیدونستم مـیرم داشگاه تهران یـا نـه از تخــت بلند شدم اروم اروم با چشم های نیمـه باز راه افتادم سمـت دستشویی از اینـه خودمو نگــاه کردم
_ هــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــه (استغفـــرلا)
چه صورتی وای چشمای پــف کرده و خواب الود از خودم بدم اومد سریع دست و صورتمو شستمو اومدم بیرون ..رفتم سمت کمــــد عزیــــــــزم.. یـه مــانتوی سرمـه ای خوشــرنگمو کـه با متینا و نفس خریده بودم و پوشیدم با شلوار جین سرمـه ای تیره ی تنـــگ(جلل خالق)با شال همرنگش.. ارایش ملیحی هم کردم یـه نگــاه کلی بـه خودم کردم والا هلو شده بودم …پوستم گندم گون بود بـه چشمای قهوه ای سوخته کـه مـیشد گفت مشکیـه دماغم نـه کوچیک بود نـه گنده.. موهامم قهوه ای کـه از شونـه ام یـه کوچولو پایین تر بود… مژه هام هم خیلی بلند بودن ..قدم هم بلند بود خوش هیکــلم بودم
داشتم از خ و نـه مـیرفتم بیرون کـه دیدم خ و نواده ی گرامـی سر مـیز صبحونـه کوفت مـیکنن با دیدن اون مـیزی کـه مامـیم چیده بود شکمم اظهــار وجود کردو صدای همـیشگیشو درون اورد(باشـه دیگه تو ام ابرومو بردی والا) تصمـیم گرفتم یـه چیزی بخورم وگرنـه با شوکی کـه امروز قرار بود وارد بشـه ممکن بود ضعف کنمو فشارم بیوفته امروز قرار بود دانشگاه هایی کـه پذیرفته شدیمو اعلام کنن رفتم نشستم کنارشون بابـام داشت تکیــن کـه داداش بزرگم بود و نصیحت مـیکرد… تکین مثله خودم بود ولی موهاش قهوه ای مایل بـه طلایی با چشمای قهوهای روشن اونم مژه هاش فوق العاده بلند بودن همـیشـه بهش مـیگفتم تو بزرگ بشی کش مـیشی.

بدون سلام و احوال پرسی و صبح بخیر گفتم: بیخی بابا جونیم این تکین ادم بشو نیس هرچقدرم بگی اثر نداره بابام نگاهی با محبت کردو گفت: بلاخره کـه باس بشـه … حالا اینارو بیخیـال وقتی خبر دار شدین اولین کاری کـه مـیکنی بـه ما زنگ مـیزنی باشـه؟؟ اهی از ته دل کشیدمو گفتــم:باشـه حالا اگه نمردم مامـیــم گفت: این چه حرفیـه بابات راس مـیگه حتما بـه ما زنگ بزن وگرنـه خیلی نگران مـیشیم

رمان شیطنت های انـه

منبع:http://www.forum.98ia.com/




[رمان شیطنت های انـه از سین.الف با فرمت pdf,java,epub,apk سین با ام دی اف]

نویسنده و منبع: siavash | تاریخ انتشار: Sat, 21 Jul 2018 21:51:00 +0000



دانلود رمان سام

رمان جایی نرو از معصومـه آبی به منظور دانلود با فرمت های pdf ...

  • دسته بندی براساس موضوع رمان
    • رمان عاشقانـه
    • رمان اجتماعی
    • رمان ترسناک
    • رمان هیجانی
    • رمان خارجی
    • رمان طنز
    • رمان مذهبی
    • رمان پلیسی
  • مصاحبه
  • نقد و بررسی کتاب
  • رادیو
  • معرفی رمان
  • داستان
  • فروشگاه رمانسرا
. دانلود رمان سام . دانلود رمان سام : دانلود رمان سام ، دانلود رمان سام




[رمان جایی نرو از معصومـه آبی به منظور دانلود با فرمت های pdf ... دانلود رمان سام]

نویسنده و منبع: siavash | تاریخ انتشار: Tue, 24 Jul 2018 16:11:00 +0000



دانلود رمان حالا خوبه زوری بود pdf

رمان اگر چه اجبار بود از الهام . ح با فرمت pdf,apk,java,epub

رمان اگر چه اجبار بود از  الهام . دانلود رمان حالا خوبه زوری بود pdf ح

 

نام رمان :رمان اگر چه اجبار بود

 به قلم :الهام . دانلود رمان حالا خوبه زوری بود pdf ح

 حجم رمان : دانلود رمان حالا خوبه زوری بود pdf ۶.۰۹ مگابایت پی دی اف , ۱.۴۷  مگابایت نسخه ی اندروید , ۱.۳۳  مگابایت نسخه ی جاوا , ۵۸۱  کیلو بایت نسخه ی epub

خلاصه ی از داستان رمان:

ی زجر کشیده…بی گ*نا*ح مجازات مـیشود و در این مجازات پسری را هم با خود شریک مـیکند…نمـیخواهد..اما به منظور حفظ آبروی پدرش مجبور مـیشود..همـه چیز اجبار است…!!


فرمت رمان:pdf,apk,java,epub

دانلود رمان اگر چه اجبار بود از الهام . ح با فرمت pdf

دانلود رمان اگر چه اجبار بود از الهام . ح با فرمت apk (نسخه کتابچه)

دانلود رمان اگر چه اجبار بود از الهام . ح با فرمت apk (نسخه اندروید)

دانلود رمان اگر چه اجبار بود از الهام . ح با فرمت java

دانلود رمان اگر چه اجبار بود از الهام . ح با فرمت jad

دانلود رمان اگر چه اجبار بود از الهام . ح با فرمت java (پرنیـان)

دانلود رمان اگر چه اجبار بود از الهام . ح با فرمت epub

صفحه ی اول رمان:

نگاهی بهم انداخت..خیلی سریع نگاشو ازم گرفت و به زمـین دوخت! با بلایی کـه من سرش آورده بودم ، دانلود رمان حالا خوبه زوری بود pdf همـین کـه نزد تو دهنم و منو جلوی آرایشگر و شیرین سکه ی یـه پول نکرد نماز شکر داشت..!
شیرین نزدیکم شد دسته گلی کـه پُر بود از گلای لیلیوم و
رز قرمز بـه دستم داد..لبخند تلخی بهش زدم..
شیرین با اخم گفت: عروس عنق!
وارفتم..باورم نمـیشد کـه عروس شدم و امشبم شب عروسیم بود! بعد ۲۳سال..اونم اینجوری..!! دوباره همون غم همـیشگی نشست تو نگام…شده بود کار هر روز و هر شبم!
شیرین شنلمو برام پوشید..حتی بـه خودش زحمت نداد بیـاد تو و خودش بـه جای شیرین،
شنل و تنم کنـه! اووووف….شیرین زیر بازومو گرفت و منو بـه سمت درون خروجی کشوند..اینا وظیفه ی شیرین بود یـا…!!
من با شیرین ازدواج کرده بودم یـا اون!!؟ یـه ندایی از درونم منو بـه خودم آورد
” این تازه اولشـه ! وقتی اون غلط و مـیکردی حتما به همـه جاش فکر مـیکردی! بکِش راویس خانوم..”
جلوتر از من و شیرین راه افتاد و سوار مزدا ۳ سفیدش شد..فیلمبردار ول کنم نبود مدام تذکر مـیداد کـه آروم و یواش راه بریم که تا فیلمش خوب از آب دربیـاد..بابا اصلاً من نخوام این فیلم خوب بشـه کی و باید ببینم..؟!! اه..
این من و شیرین بودیم کـه داشتیم خرامان خرامان راه مـیرفتیم..
داماد با خیـال راحت سوار ماشین گل زدش شده بود و داشت با چشاش مارو مسخره مـیکرد…مسخرم داشت
والا! داماد تو ماشینش بود و فیلمبردار بـه من و شیرین مـیگفت چطوری راه بریم!!..اینجوریشو که تا حالا ندیده بودم..
شیرین درِ جلوی ماشین عروس و برام باز کرد..یـه لحظه حس کردم شاید شیرین دوماد این مجلسه! اون آقا کـه لم داده بود رو صندلیشو حتی بـه خودش زحمت نداد بیـاد کمک کنـه چطوری من با این لباس سنگین سوار شم!!
نفسمو پرصدا بیرون دادم و با هر بدبختی بود سوار شدم..شیرین گونمو ب**و*سید و گفت: تو باغ مـیبینمت ی!
در رو بست و رفت..حتی حال نداشتم بهش لبخند ب! هنوزم بوی عطر سرد و تلخش تو فضای ماشین بود..
پاشو گذاشت رو پدال گاز و ماشین از جا کـَنده شد..تموم حرصشو سر پدال بیچاره خالی کرده بود!
خوب مـیدونستم کـه نباید حرف ب چون فقط منتظر یـه جرقه بود که تا آتیش بگیره! از سکوت خفقان آور ماشین داشتم حرص مـیخوردم..
با ظبط ماشین ور رفتم اما همش آهنگای غمگین مـیخ و ند..خیر سرمون شب عروسیمون بود مثلاً.. داشتم دنبال آهنگ شاد مـیگشتم کـه صداشو شنیدم:
بیخود زحمت نکش! همـه ی آهنگای من همـین مدلین! بعد هیچوقت اونی کـه مـیخوای و پیدا نمـیکنی!
با حرص نگاش کردم..لعنتی! حالا نمـیشد یـه امشب یـه آهنگ شاد مـیذاشت؟!! زیرغر زدم..
_ لعنت بـه این مراسم مسخره!
اخماش بیشتر رفت تو هم! چه رویی داشتم من! این آتیش و خودم بـه پا کرده بودم حالا داشتم ازش مـینالیدم؟!!
همـین کـه حرفی بهم نزد حتما حسابی بـه خودم ببالم…شیشـه ی ماشین و تا نصفه پایین کشیدم..چند که تا نفس پی درون پی و عمـیق کشیدم..
نگام رو حلقه ی زرد و بدون نگین، دست چپم ثابت موند..اشک تو چشام حلقه بست..
با هر زوری بود بغضمو فرو خوردم..نـه امشب وقت گریـه نبود!! هیچ وقت فکر نمـیکردم اینطوری ازدواج کنم..
بالاخره بـه باغی کـه مراسمبرگزار شده بود رسیدیم..
اوووه چه خبر بود!! یـه ایل مـهمون ریخته بودن تو باغ..با دیدن ما، صدای جیغ و سوت و دست بلند شد..
بوی اسپند و صدای کر کننده ی ارکسترم کـه دیگه هیچی! لبخند مصنوعی رو لبام نشست..فیلمبردار سررسید..اصلاً معلوم نبود از کجا هی سر و کلش پیدا مـیشـه..داشت کم کم کُفریم مـیکرد..
مجبور شد زودتر از من پیـاده شـه و بیـاد و در سمت منو باز کنـه..
نمـیخواست بهونـه دست بابام بده..بابام خوب حرکاتشو زیر نظر گرفته بود!
حداقل حتما جلوی بابام وانمود مـیکرد کـه این ازدواج و قبول کرده..
دستام مـیلرزید..مثل مجسمـه وایساده بود که تا خودم پیـاده شم..حرصم گرفت..پسره ی بیشـــــــور! خیر سرش دوماد مگه نبود؟!!

رمان اگر چه اجبار بود
منبع:www.forum.98ia.com




[رمان اگر چه اجبار بود از الهام . ح با فرمت pdf,apk,java,epub دانلود رمان حالا خوبه زوری بود pdf]

نویسنده و منبع: siavash | تاریخ انتشار: Tue, 17 Jul 2018 20:44:00 +0000



رمان ازدواج اجباری از فصل اول تا اخر

رمان جایی نرو از معصومـه آبی به منظور دانلود با فرمت های pdf ...

رمان جایی نرو از معصومـه آبی

رمان جایی نرو از معصومـه آبی

نام رمان : رمان ازدواج اجباری از فصل اول تا اخر رمان جایی نرو

به قلم : معصومـه آبی

حجم رمان : ۲۶.۵ مگابایت پی دی اف , ۱.۸۹ مگابایت نسخه ی اندروید , ۸۷۷ کیلو بایت نسخه ی epub

تعداد صفحات : ۲۱۲۹

خلاصه ای از داستان رمان:

یک زن، رمان ازدواج اجباری از فصل اول تا اخر یک مرد، دو شخصیت متضاد ، دو زندگی متضاد…
وقتی کنار هم قرار بگیرن، چی پیش مـیاد؟!گاهی زندگی بازی هایی با آدم مـیکنـه کـه غیرقابلِ پیش بینیِه
کیـانمـهر و ترانـه ، برنده ی این بازی مـیشن یـا بازنده؟!مـیتونن جای نداشتنـهای هم رو پر کنن؟!

  • به درخواست نویسنده لینک های دانلود برداشته شد.
  • صفحه ی اول رمان:

    گاهی وقتها جوابِ یک سوال،یک درخواست، کـه باعث آسایش عزیزترین آدمای زندگیت مـیشـه، به منظور تو سخت ترازهرچیزیِ …. رمان ازدواج اجباری از فصل اول تا اخر سخت تراز جون دادن، سخت تراز مردن تو دریـا …

    دستهام مـیلرزید، مـیدونستم وقتی بهش جواب بدم … دیگه زندگی ام دست خودم نیست …

    ولی باید، بایدِ حتما تن مـیدادم بـه این نبردِ سخت با زندگی …

    زندگیِ منم، حتما اینطور مـی شد …

    تلخ نگاه کردم بـه سامـیار کـه از درد پاش مـی نالید،
    به کامـیار کـه بغض کرده بود با دیدن برادرش … بـه ترمـه کـه از ندیدن بابا، مدام گریـه مـی کرد و
    به مادر کـه درمونده بـه خونواده ی درهم شکسته اش نگاه مـیکرد …
    بلند شدم، پالتوم رو بـه تن کردم، شالم رو محکم دورِ گردنم پیچیدم، آهسته بـه گفتم:

    – مـیرم بیرون … یـه هوایی بخورم … نون هم مـیگیرم …

    مادرِ همـیشـه دل نگرانِ من، تندی گفت:

    – مراقب خودت باشیـا … آستینت رو بالا نزنی یـه وقت!
    مراقب باش توجای خلوت نری، مادر اگه غریبه دیدی بزن تو شلوغی … یـا دربست بگیر …
    اصن زنگ بزن کامـی رو بفرستم دنبالت …

    باغصه لبخند زدم بـه دلنگرانی های همـیشگی اش … هر روز، هر وقت،
    هر زمان کـه مـیخواستم پام رو ازدرگاه مامن همـیشگی ام، خونـه یِ کوچیکمون بذارم بیرون،
    مدام یـادآوری مـیکرد مراقب باشم …
    و چه ساده بود مادرم کـه نمـیدونست، من خودم،
    با پای خودم، دارم مـیرم تودلِ گرگِ نما!
    هوای سردِ اواخر پاییز کـه تو صورتم خورد، باعث شد بتونم یک نفس راحت بکشم!
    رمان جایی نرو از معصومـه آبی

. رمان ازدواج اجباری از فصل اول تا اخر




[رمان جایی نرو از معصومـه آبی به منظور دانلود با فرمت های pdf ... رمان ازدواج اجباری از فصل اول تا اخر]

نویسنده و منبع: siavash | تاریخ انتشار: Tue, 24 Jul 2018 16:11:00 +0000



رمان شب مهمانی جلد دوم

رمان جایی نرو از معصومـه آبی به منظور دانلود با فرمت های pdf ...

رمان جایی نرو از معصومـه آبی

رمان جایی نرو از معصومـه آبی

نام رمان : رمان شب مهمانی جلد دوم رمان جایی نرو

به قلم : معصومـه آبی

حجم رمان : ۲۶.۵ مگابایت پی دی اف , ۱.۸۹ مگابایت نسخه ی اندروید , ۸۷۷ کیلو بایت نسخه ی epub

تعداد صفحات : ۲۱۲۹

خلاصه ای از داستان رمان:

یک زن، رمان شب مهمانی جلد دوم یک مرد، دو شخصیت متضاد ، دو زندگی متضاد…
وقتی کنار هم قرار بگیرن، چی پیش مـیاد؟!گاهی زندگی بازی هایی با آدم مـیکنـه کـه غیرقابلِ پیش بینیِه
کیـانمـهر و ترانـه ، برنده ی این بازی مـیشن یـا بازنده؟!مـیتونن جای نداشتنـهای هم رو پر کنن؟!

  • به درخواست نویسنده لینک های دانلود برداشته شد.
  • صفحه ی اول رمان:

    گاهی وقتها جوابِ یک سوال،یک درخواست، کـه باعث آسایش عزیزترین آدمای زندگیت مـیشـه، به منظور تو سخت ترازهرچیزیِ …. رمان شب مهمانی جلد دوم سخت تراز جون دادن، سخت تراز مردن تو دریـا …

    دستهام مـیلرزید، مـیدونستم وقتی بهش جواب بدم … دیگه زندگی ام دست خودم نیست …

    ولی باید، بایدِ حتما تن مـیدادم بـه این نبردِ سخت با زندگی …

    زندگیِ منم، حتما اینطور مـی شد …

    تلخ نگاه کردم بـه سامـیار کـه از درد پاش مـی نالید،
    به کامـیار کـه بغض کرده بود با دیدن برادرش … بـه ترمـه کـه از ندیدن بابا، مدام گریـه مـی کرد و
    به مادر کـه درمونده بـه خونواده ی درهم شکسته اش نگاه مـیکرد …
    بلند شدم، پالتوم رو بـه تن کردم، شالم رو محکم دورِ گردنم پیچیدم، آهسته بـه گفتم:

    – مـیرم بیرون … یـه هوایی بخورم … نون هم مـیگیرم …

    مادرِ همـیشـه دل نگرانِ من، تندی گفت:

    – مراقب خودت باشیـا … آستینت رو بالا نزنی یـه وقت!
    مراقب باش توجای خلوت نری، مادر اگه غریبه دیدی بزن تو شلوغی … یـا دربست بگیر …
    اصن زنگ بزن کامـی رو بفرستم دنبالت …

    باغصه لبخند زدم بـه دلنگرانی های همـیشگی اش … هر روز، هر وقت،
    هر زمان کـه مـیخواستم پام رو ازدرگاه مامن همـیشگی ام، خونـه یِ کوچیکمون بذارم بیرون،
    مدام یـادآوری مـیکرد مراقب باشم …
    و چه ساده بود مادرم کـه نمـیدونست، من خودم،
    با پای خودم، دارم مـیرم تودلِ گرگِ نما!
    هوای سردِ اواخر پاییز کـه تو صورتم خورد، باعث شد بتونم یک نفس راحت بکشم!
    رمان جایی نرو از معصومـه آبی

. رمان شب مهمانی جلد دوم




[رمان جایی نرو از معصومـه آبی به منظور دانلود با فرمت های pdf ... رمان شب مهمانی جلد دوم]

نویسنده و منبع: siavash | تاریخ انتشار: Tue, 24 Jul 2018 16:11:00 +0000



نرو مریم نرو

رمان جایی نرو از معصومـه آبی به منظور دانلود با فرمت های pdf ...

رمان جایی نرو از معصومـه آبی

رمان جایی نرو از معصومـه آبی

نام رمان : نرو مریم نرو رمان جایی نرو

به قلم : معصومـه آبی

حجم رمان : ۲۶.۵ مگابایت پی دی اف , ۱.۸۹ مگابایت نسخه ی اندروید , ۸۷۷ کیلو بایت نسخه ی epub

تعداد صفحات : ۲۱۲۹

خلاصه ای از داستان رمان:

یک زن، نرو مریم نرو یک مرد، دو شخصیت متضاد ، دو زندگی متضاد…
وقتی کنار هم قرار بگیرن، چی پیش مـیاد؟!گاهی زندگی بازی هایی با آدم مـیکنـه کـه غیرقابلِ پیش بینیِه
کیـانمـهر و ترانـه ، برنده ی این بازی مـیشن یـا بازنده؟!مـیتونن جای نداشتنـهای هم رو پر کنن؟!

  • به درخواست نویسنده لینک های دانلود برداشته شد.
  • صفحه ی اول رمان:

    گاهی وقتها جوابِ یک سوال،یک درخواست، کـه باعث آسایش عزیزترین آدمای زندگیت مـیشـه، به منظور تو سخت ترازهرچیزیِ …. نرو مریم نرو سخت تراز جون دادن، سخت تراز مردن تو دریـا …

    دستهام مـیلرزید، مـیدونستم وقتی بهش جواب بدم … دیگه زندگی ام دست خودم نیست …

    ولی باید، بایدِ حتما تن مـیدادم بـه این نبردِ سخت با زندگی …

    زندگیِ منم، حتما اینطور مـی شد …

    تلخ نگاه کردم بـه سامـیار کـه از درد پاش مـی نالید،
    به کامـیار کـه بغض کرده بود با دیدن برادرش … بـه ترمـه کـه از ندیدن بابا، مدام گریـه مـی کرد و
    به مادر کـه درمونده بـه خونواده ی درهم شکسته اش نگاه مـیکرد …
    بلند شدم، پالتوم رو بـه تن کردم، شالم رو محکم دورِ گردنم پیچیدم، آهسته بـه گفتم:

    – مـیرم بیرون … یـه هوایی بخورم … نون هم مـیگیرم …

    مادرِ همـیشـه دل نگرانِ من، تندی گفت:

    – مراقب خودت باشیـا … آستینت رو بالا نزنی یـه وقت!
    مراقب باش توجای خلوت نری، مادر اگه غریبه دیدی بزن تو شلوغی … یـا دربست بگیر …
    اصن زنگ بزن کامـی رو بفرستم دنبالت …

    باغصه لبخند زدم بـه دلنگرانی های همـیشگی اش … هر روز، هر وقت،
    هر زمان کـه مـیخواستم پام رو ازدرگاه مامن همـیشگی ام، خونـه یِ کوچیکمون بذارم بیرون،
    مدام یـادآوری مـیکرد مراقب باشم …
    و چه ساده بود مادرم کـه نمـیدونست، من خودم،
    با پای خودم، دارم مـیرم تودلِ گرگِ نما!
    هوای سردِ اواخر پاییز کـه تو صورتم خورد، باعث شد بتونم یک نفس راحت بکشم!
    رمان جایی نرو از معصومـه آبی

. نرو مریم نرو




[رمان جایی نرو از معصومـه آبی به منظور دانلود با فرمت های pdf ... نرو مریم نرو]

نویسنده و منبع: siavash | تاریخ انتشار: Thu, 26 Jul 2018 08:23:00 +0000



تمامی مطالب این سایت به صورت اتوماتیک توسط موتورهای جستجو و یا جستجو مستقیم بازدیدکنندگان جمع آوری شده است
هیچ مطلبی توسط این سایت مورد تایید نیست.
در صورت وجود مطلب غیرمجاز، جهت حذف به ایمیل زیر پیام ارسال نمایید
i.video.ir@gmail.com